خود شیرینی

سلام 

آره ناراحتم

میخوام گریه کنم 

خدااااااااااااااااا

چه گندی زدم آبروم میره من که اینقدر دبدبه کبکبه دارم

اوه......................................

فکرشو میکنم که چقدر بهم بخندن گریم میگیره

میخواین بهتون بگم

وای نه تو رو خدا بهم نخندینا

آخه خیلی خیط کاشتم

میدونین چی شد .........

رفتم کلاس هندسه گرفتم تو این ۳ ما بخونم همیشه تو این کلاس نفر اول بودم که میرفتم سوالای مبتکران را حل میکردم . قضیه اثبات میکردم یه جورایی به قول میس موسوی ( دبیر هندسمون ) اوکیی ....

امروز آزمون هندسه داشتم خیلی خر زده بودم اما .................

وای فکر نکنم ۵۰ هم بیارم خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی بد دادم گند کاری کردم

به قول یکی از بچه ها  مالوندیم بهم

فکرشو بکنید بچه ها میرن تو پانل نمره ها را ببین بعد میبینن نیلوفر ......  شده ...........

من دیگه کلاس میس موسوی رو نمیرم آبروم رفت حالا بچه ها میگن این که اینقدر ادعا داشت چه گندی زد چقدر بهم میخندن

حالا چی کار کنممممممممممممممممممممممممممم

خدایا وای حالا پشتیبانم میزنگه به مامانم نمرمو میگه

میگم خراب کردما مامانم میگه نه بابا خیال میکنی آخه هیچی جواب ندادم بعد که نمرمو بفهمه میگه به به چه دختری تو کلاس چی کار میکردی ؟

اینم عاقبت خودشیرینی برای معلم که حالا اینجوری کم آوردم





؟.....

بچه ها یه خبر دیگه نمی خوام شعرهای دیگران رو براتون بنویسم دیگه شعرای خودمو میزم شما هم منت سر ما میزارید و با یه گوشه چشمی نظری بر دل نوشته هام بکنید.

                                    مرسی عزیزانم


ای زیبای خفته، در کجا خفته ای ؟

ای زیبا ترین فکرم، به که و به چه فکر میکنی ؟

ای فروغ چشمانم، فروغ کدام چشم تو را گرفت ؟

ای خورشید قلبم، خورشید کدام روز تو را از من گرفت ؟

ای ماه تابانم، ماه کدام شب مرا از یاد تو برد ؟

ای خواستنی ترین چه کسی را میخواهی ؟

                     من تو را میخواهم و تو ......



شیطونی

شیطونیای نیلوفری

پست قبلیه رو که خوندین ؟؟؟؟؟؟

آخه ماجرا داره میخوام بگم...

۴شنبه با خاله کوچیکم رفتیم پارک (وای چقدر حال دادددددددددددددددددددددددددددد)  شیطونیای دخترونه کردیم

بعدشم باهم رفتیم خونشون 

منتظره طاها خانم شدیم که بیاد و هی باهم بریم ول بشیم

وای که از دست این طاها چقدر خندیدیم

خلاصه تا جمعه عصر هی میرفتیم بیرون و هی چرت وپرت میگفتیم

پسرا را مسخره میکردیم و حالللللللللل میکردیم  وای یه سیریش اومده بود گیر داده بود به من پسره پررو میخواستم بکشمش خالم میگفت نیلو هیچی نگو 

آخه پسره خر شمارشو هنوز نداده بعد بهم میگه زنگ بزن دیگه از بس به این سوتیش خندیدم اشکمون در اومد

همه با تعجب نگاه میکردن  ( شاید میگفتن اینا از کدوم تیمارستان فرار کردن )

 بعدش که اون سیریشو از سرمون باز کردیم تازه شیطونی من گل کرد خلاصه

حدود ۳ تا پسرو بد سرکار گذاشتیم

وقتی رفتیم خونه از خستگی خوابیدم تااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا الان که آپ شدم 

همین که آپ شدم یاد چند ماه پیش افتادم که چقدر احساسی بودم   

  (آخه تو تیریپ لاو بودمخدارو شکر زود زدیم بیرون ) 

کلی به خودم خندیدمو گفتم بذار به خاطر اون دوران احمقی یه

شعر دروغی بگم و شعر قبلی را (میخواهم ) را گفتم بازم کلی خندیدم آخه یکی نبوده بهم بگه آخه آدم قحطیه با او تیریپ لاو بر داشتی.

اما حالا که دیگه همه چیز تموم شده و دارم حسابی از زندگیم حالشو میبرم شما هم حالشو ببرید .

خوب دیگه صدا بچه ها در اومد میگن مگه تو فردا از ۲:۳۰ تا ۸ شب کلاس

حسابان نداری  مگه۱شنبه ۲:۳۰ تا ۸ شب  کلاس فیزیک نداری

 مگه ۲ شنبه  صبح آزمون شیمی نداری  

 دست از سر این نت بردار اما خودشون هم میدونن سخته .

پس فعلا بابای