بامداد خمار

 

دیــدی ای دل کــه غـم یـار دگــربار چه کـرد

چــون بشـد دلبــر و بــا یـار وفـادار چه کـرد

آه از آن نــرگس جـادو کـه چـه بـازی انگـیخت  

وای از آن مست کـه بـا مـردم هشیار چـه کـرد 

اشک مـن رنگ شـفق یــافت ز بی مـهری یـار

طالع بـی شفقت بین کـه در ایـن کـار چـه کـرد

بــــرقی از مــنزل لیــلی بـدرخشیــد سـحر 

وه کـه بـا خـرمن مـجنون دل افکـار چه کـرد 

ســـاقیا جــام مـیم ده کــه نگــارنده غیــب

نیست مـعلوم که در این پرده اسرار چه کرد

آنـکــه پـــر نــقـش زد ایــن دایــره مــینایی

کس نـدانست کـه در گـردش پرگار چه کـرد

فکر عشق آتش غـم در دل حـافظ زد و سـوخت

 یـــار دیــــرینــه بــبـینید کــه بــا یــار چــه کـــرد

 

    

چه آسان...

 

چه آسان بر نگاهت دل سپردم به یک باره دلم را گم نمودم

میان حرف های پوچ مردم تو را هر لحظه در قلبم سپردم

چه آسان تو مرا از یاد بردی نگاهم را پر از اندوه کردی

چه بی خود من تلاشی پوچ کردم زمین قلب خود را کهنه کردم

چه بی خود دل سپردم بر نگاهت نداشتم که بی خود پل شکستم

تمام آرزو های دلم را به یک باره به دست باد دادم  

 

 

فال حافظ

زندگی بی تو محال است تو باید باشی 

عشق من زیر سوال است تو باید باشی

  فال حافظ زدم این رند غزل خوان می گفت  

زندگی بی تو محال است تو باید باشی