عروسیه ...

بچه ها سلام

دست دست  ....... عروسیه

دست دست  ...... رو بوسیه

گیلیلیلیلی ..........

آهان بیا خانوما دست آقایون رقص ، حالا برعکس

آقایون دست خانوما رقص 

حلا همه با هم رقص

شما هم بیاین خیلی حال میده آخه عروسی قاطیه

از خدا که پنهون نیست از شما چه پنهون خیلی وقته هوس یه عروسی توپ به دلم نشسته بود حالا هم کارت دعوت اومده یکی از آشناهای نزدیک

ما هم از خانواده دومادیم میخوایم بریم رو عروس عیب بذاریم 

یه فکرای خفنی داریم

هه هه......... پسرا فکر میکنن خودشون فقط بلدن تو عروسیا ترقه و آتیش و از این کارا بکنن اما نمیدونن دخترا وقتی که بخوان خراب کاری کنن همه جا رو بهم میزنن

یه کارای بکنمی که پسرا بیان جلومون لنگ بندازن

حلا فعلا لو نمیدیم چون چندتاشون اگه مطلبمو بخونن لو میریم بعد عروسی بهتون میگم که چه ها کردیم

خوب بریم سراغ عروس دوماد

والا نمیخوام حالا ما چون فامیلا دومادیم ازش تعریف کنیما ولی دوماد مهندس کامپیوتره  و از اون پسر پولداراس خدایش به نظرم دختره خوب تیکه ای رو گیر آورده ....

ولی ما که بخیل نیستیم ایشالا     خوشبخت بشن و دو جین بچه بیارن و اون بچه ها هم وقتی بزرگ شدن هر کدوم یه دو جین بچه بیارن ( ااااااااااااااا فکرشو بکنین این خانواده چندتا میشن.... )     نه نه فرزند کمتر زندگی بهتر

حالا عروس خانم میگن  که لیسانسس اما نمیدونم لیسانس چی داره

 اونم انگار از اون خانواده با اصیل های اصفهانیه خوب پسره هم خوب تیکه ای گیر آورده ( مگنه؟)

بچه ها دقت کردین وقتی میخوایم بریم عروسیه چه قدر خوشحال میشیم حالا فکرشو بکنید اون ازدواج با اون همه شوق و ذوق عروس دوماد و خانواده ها به طلاق برسه     چقدر بد میشه همه دپرس میشن آخه خیلی حیفه که کانون یه خانواده از هم بپاشه حالا اگه هم پای بچه در میون باشه چه بدتر آخه بیچاره بچه آخه آدم که نمیتونه بین مامان باباش یکی رو انتخاب کنه اون به هر دوشون نیاز  داره  راستی اینا که تقی به توقی میخوره طلاق میگیرن مگه نمیدونن که پیامبر گفته طلاق عرش خدا رو میلرزونه حالا اگه به فکر خودشون یا بچشون نیستن فکر غضب خدا باشن......

(اوه اوه چه فیلسوفانه حرف زدم سرم گیج رفت )

وای نگاه کن من داشتم در مورد عروسی حرف میزدم به کجا رسیدم همون عروسیمون بهتر بو د  شما هم برای این عروس دومادمون دعا کنید که خوشبخت بشن . 

اینم از شعر آخر برای عروسی 


امشب شب شادی شب رقص و نوره

تو جشن ما چشم حسود به دوره

عروس یه پارچه نمکه ماشالا ماشالا

دومادو ببین چه شاد و پر غروره



خود شیرینی

سلام 

آره ناراحتم

میخوام گریه کنم 

خدااااااااااااااااا

چه گندی زدم آبروم میره من که اینقدر دبدبه کبکبه دارم

اوه......................................

فکرشو میکنم که چقدر بهم بخندن گریم میگیره

میخواین بهتون بگم

وای نه تو رو خدا بهم نخندینا

آخه خیلی خیط کاشتم

میدونین چی شد .........

رفتم کلاس هندسه گرفتم تو این ۳ ما بخونم همیشه تو این کلاس نفر اول بودم که میرفتم سوالای مبتکران را حل میکردم . قضیه اثبات میکردم یه جورایی به قول میس موسوی ( دبیر هندسمون ) اوکیی ....

امروز آزمون هندسه داشتم خیلی خر زده بودم اما .................

وای فکر نکنم ۵۰ هم بیارم خیییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییلی بد دادم گند کاری کردم

به قول یکی از بچه ها  مالوندیم بهم

فکرشو بکنید بچه ها میرن تو پانل نمره ها را ببین بعد میبینن نیلوفر ......  شده ...........

من دیگه کلاس میس موسوی رو نمیرم آبروم رفت حالا بچه ها میگن این که اینقدر ادعا داشت چه گندی زد چقدر بهم میخندن

حالا چی کار کنممممممممممممممممممممممممممم

خدایا وای حالا پشتیبانم میزنگه به مامانم نمرمو میگه

میگم خراب کردما مامانم میگه نه بابا خیال میکنی آخه هیچی جواب ندادم بعد که نمرمو بفهمه میگه به به چه دختری تو کلاس چی کار میکردی ؟

اینم عاقبت خودشیرینی برای معلم که حالا اینجوری کم آوردم





شیطونی

شیطونیای نیلوفری

پست قبلیه رو که خوندین ؟؟؟؟؟؟

آخه ماجرا داره میخوام بگم...

۴شنبه با خاله کوچیکم رفتیم پارک (وای چقدر حال دادددددددددددددددددددددددددددد)  شیطونیای دخترونه کردیم

بعدشم باهم رفتیم خونشون 

منتظره طاها خانم شدیم که بیاد و هی باهم بریم ول بشیم

وای که از دست این طاها چقدر خندیدیم

خلاصه تا جمعه عصر هی میرفتیم بیرون و هی چرت وپرت میگفتیم

پسرا را مسخره میکردیم و حالللللللللل میکردیم  وای یه سیریش اومده بود گیر داده بود به من پسره پررو میخواستم بکشمش خالم میگفت نیلو هیچی نگو 

آخه پسره خر شمارشو هنوز نداده بعد بهم میگه زنگ بزن دیگه از بس به این سوتیش خندیدم اشکمون در اومد

همه با تعجب نگاه میکردن  ( شاید میگفتن اینا از کدوم تیمارستان فرار کردن )

 بعدش که اون سیریشو از سرمون باز کردیم تازه شیطونی من گل کرد خلاصه

حدود ۳ تا پسرو بد سرکار گذاشتیم

وقتی رفتیم خونه از خستگی خوابیدم تااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا الان که آپ شدم 

همین که آپ شدم یاد چند ماه پیش افتادم که چقدر احساسی بودم   

  (آخه تو تیریپ لاو بودمخدارو شکر زود زدیم بیرون ) 

کلی به خودم خندیدمو گفتم بذار به خاطر اون دوران احمقی یه

شعر دروغی بگم و شعر قبلی را (میخواهم ) را گفتم بازم کلی خندیدم آخه یکی نبوده بهم بگه آخه آدم قحطیه با او تیریپ لاو بر داشتی.

اما حالا که دیگه همه چیز تموم شده و دارم حسابی از زندگیم حالشو میبرم شما هم حالشو ببرید .

خوب دیگه صدا بچه ها در اومد میگن مگه تو فردا از ۲:۳۰ تا ۸ شب کلاس

حسابان نداری  مگه۱شنبه ۲:۳۰ تا ۸ شب  کلاس فیزیک نداری

 مگه ۲ شنبه  صبح آزمون شیمی نداری  

 دست از سر این نت بردار اما خودشون هم میدونن سخته .

پس فعلا بابای