همسفر

سلام امشب دلم خیلی گرفت بود یهو دیدم یه کاغذ و قلم تو دستمه و دارم مینویسم من فقط دستم و تکون میدادم اما این دلم بود که مینوشت ،برای ...

ای عزیزتر از همگانم دیر زمانی ست که از با هم بودن وداع کرده ایم

من از بی وفایی تو  و تو از وداع من

روزی که تو آمدی جانم را به باد دادی

و با رفتنت جان دوباره گرفتم

دیگر به بی وفای هایت فکر نمی کنم

دیگر به دروغ هایت فکر نمی کنم

تو را در خیالم کشتم ، تو را در قلبم خاک کردم

و برایت در خوابهایم مراسم عزا گرفتم

دیگر راه من و تو ازهم جداست ، آری ای زیباتر از همگانم              

 من و تو از ابتدا همسفر نبودیم                 

 

 

یادت هست؟!!!

اینو که مینویسم برای کسایی که فقط می خوان یه عشق داشته باشن فرقی نداره کی یا چند تا

فقط دوست دارن اظهار عشق و علاقه بکنند و وقتی دیدن کسی هست که می توانند بهتر

از معشوق دروغی خودش باشه به راحتی میرن کنارو به معشوق جدید سلام میکنن انگار که هیچ

اتفاقی نیفتاده. خودم یکی از این آدما رو میشناسم و فقط میتونم بهشون بگم " واقعاً براتون

متاسفم ". از شما ها یه در خواست دارم برای این جور آدما دعا کنید اونا به دعا های شمامحتاجن پس خواهش میکنم براشون دعا کنید تا مریضیشون خوب بشه..... 

 

مرا یادت هست؟! با آن چکمه های دارچینی, آن پالتوی بلند قهوه ای با چهار خانه های تیره تر, و گوشوارهای فیروزه ای که همیشه در برف یخ می کرد... برف که بر بام ما می نشست می دانستم تو می آیی... من به انتظارت در برف می ایستادم... و تو می آمدی... و برای بلندی موهایم شعر می خواندی... یادت هست?! همه کافه هایی را که با هم می نشستیم ؟ مروارید سفید دهانت با آن قهوه ی تلخ ترک کرم رنگ می شد... قهوه تلخ بود حتی تلخ تر از زندگی...!! و خنده ی تو شیرین... مرا یادت هست؟!!

 

 

خواب

می خواهم خوابت را ببینم بیشتر می خوابم تا تو را بیشتر ببینم اگر بدانم مردگان هم خواب می بینند میمیرم تا همیشه تو را در خواب ببینم.