بی تو

زندگی بی تو غیر از زندان نیست

و بهارم جز زمستان نیست

بی تو  مثل کویر تنهایم

و امیدی دگر به باران نیست

تو نباشی همیشه غمگینم

بر لبم خنده ای نمایان نیست

بی تو شبهای تیره و تارم

از فروغ ستاره تابانم نیست

گرچه خون شد لم از عشقت

یک دم از عاشقی پشیمان نیست

نتوانم کنم فراموشت

دل بریدن ز تو که آسان نیست

خودت از حال من خبر داری

احتیاجی به گفتن آن نیست

 

گمشده

اگـر بـودی دلم رسوا نمی شد

دوباره چشم من دریا نمی شد

اگـر بودی نـگـاه بی پنـاهم

میـان مردمـان تنـها نمی شد

 

بامداد خمار

 

دیــدی ای دل کــه غـم یـار دگــربار چه کـرد

چــون بشـد دلبــر و بــا یـار وفـادار چه کـرد

آه از آن نــرگس جـادو کـه چـه بـازی انگـیخت  

وای از آن مست کـه بـا مـردم هشیار چـه کـرد 

اشک مـن رنگ شـفق یــافت ز بی مـهری یـار

طالع بـی شفقت بین کـه در ایـن کـار چـه کـرد

بــــرقی از مــنزل لیــلی بـدرخشیــد سـحر 

وه کـه بـا خـرمن مـجنون دل افکـار چه کـرد 

ســـاقیا جــام مـیم ده کــه نگــارنده غیــب

نیست مـعلوم که در این پرده اسرار چه کرد

آنـکــه پـــر نــقـش زد ایــن دایــره مــینایی

کس نـدانست کـه در گـردش پرگار چه کـرد

فکر عشق آتش غـم در دل حـافظ زد و سـوخت

 یـــار دیــــرینــه بــبـینید کــه بــا یــار چــه کـــرد